English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6625 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in brief U بطورخلاصه
talk over U مورد بحث ومذاکره مجدد قراردادن
compactly U بطورفشرده یامتراکم بطورخلاصه
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talked U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
talks U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
confabulate U صحبت کردن
speak U صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
conversing U صحبت
talked U صحبت
talks U صحبت
chitchat U صحبت
parle U صحبت
talk U صحبت
confabulation U صحبت
converses U صحبت
collocutor U هم صحبت
converse U صحبت
mouth U صحبت
mouthed U صحبت
mouthing U صحبت
mouths U صحبت
conversed U صحبت
colloquies U صحبت
colloquy U صحبت
natter U صحبت دوستانه
pillow talk U صحبت خودمانی
conversationalists U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
chit chat U صحبت کوتاه
my inter locvtor U طرف صحبت من
dialogue U گفتگو صحبت
asides U صحبت تنها
shoptald U صحبت بازاری
chatty U خوش صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
speech U صحبت نطق
telephone frequency U فرکانس صحبت
articulating U ماهر در صحبت
nattered U صحبت دوستانه
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
articulates U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
chit-chat U صحبت کوتاه
conversationist U خوش صحبت
private talk U صحبت خصوصی
nattering U صحبت دوستانه
natters U صحبت دوستانه
well-spoken U خوش صحبت
chitchat U صحبت کوتاه
conversable U خوش صحبت
speeches U صحبت نطق
well spoken U خوش صحبت
talk up <idiom> U صحبت درمورد
coze U صحبت خودمانی
aside U صحبت تنها
duologue U صحبت دونفری
sniffle U صحبت تودماغی
cross talk U تداخل صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
sniffled U صحبت تودماغی
sniffles U صحبت تودماغی
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
dialogue U صحبت با شخص دیگر
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
geste U کار نمایان هم صحبت
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
gest U کار نمایان هم صحبت
dialog U صحبت با شخص دیگر
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
whispery U اهسته صحبت کننده
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
dialogues U صحبت با شخص دیگر
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1No hablas espagnol
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com